سيد علي سيد علي ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

سيد علي عشق مامان و بابايي

آماده شدن براي تولد دو سالگي

عزيز دل مامان 25 ام شما دوسالت تموم ميشه و ما تصميم گرفتيم برات تولد بگيريم  و از اونجايي كه 26ام محرم شروع ميشه ما تصميم گرفتيم تولدتو به قمري بگيريم يعني 5آبان روز عيد قربان گل ماماني من و بابايي 5 شنبه و جمعه كل وقتمونو گذاشتيم براي مهيا شدن تولدت. 5شنبه از صبح تا عصر منو بابايي رفتيم بازار بزرگ براي گرفتن وسايلاي تولد، گيفتاي خوشگل براي دوستات، لباس و... ديروز هم رفتيم براي چاپ كاراي تولدت(آخه قراره تولدتو با تم بره ناقلا بگيريم) و همينطور كارتاي دعوتت . واي كه چه كارت قشنگي شده بود. يعداز ظهرم كارتاتو پخش كرديم. راستي گلم ديروز صبح هم ميخواستيم ببريمت آتليه كه متاسفانه زنگ زدم و آتليه بهمون وقت نداد و انشاءالله قراره تو اولين...
29 مهر 1391

سيد علي و چند عكس

  پسر گوشتخوار من پسر ناز مامان جيگر مامان علي عاشق اين برنامه است(البته من بيشتر از علي آقا اين برنامه رو دوست دارم) علي آقا در حال اقامه نماز در كنار بابا حامدش ...
18 مهر 1391

چند عكس

علي آقا تو مسجد جمكران  قربون دهن تميزت برم علي دم در نشسته و منتظر بابا حامدش علي آقا تو حياط شركت باباجونش علي آقا و الو علي تو پارك نزديك خونه علي و بابايي و دوست جونش علي آقا و بزغاله عشاير       ...
18 مهر 1391

اين چيه؟

علي كوچولوي ما ديگه مرد شده و كلماتي مثل بيا ،بدو ،بخور ،ميخوام،نيخوام(يعني نمبخوام) و.....رو ياد گرفته.علي جان تا كلاغ ميبينه مبگه غار ،تا گربه ميبينه ميگه ميو و..... پسر مامان عاشق پسرخاله ستوده اس و بهش ميگه اچن (با فتح ا و چ) اين چند روزم كه با خالشه كلي بهش خوش ميگذره و صبحا به عشق اچن از خواب بيدار ميشه.البته بعضي موقع هم دعواشون ميشه كه اونم اقتضاي دنياي كودكيشونه. پسر مامان هرچي كه مي بينه اولين چيزي كه ميگه اين چيه هست و بعد از شنيدن پاسخ كه اون وسيله چيه با خودش تكرار ميكنه. خلاصه كه پسر ما كمكم داره بزرگ ميشه و ما هم هر روز عاشق ترش ميشيم ...
18 مهر 1391

عيدي امام رضا

تو پست قبل گفتم منو بابايي يه چند وقتي زده بود به سرمون كه خونه بخريم اونم بدون كمك كسي و صد در صد يواشكي(علي آقا چون هردوتا مامان بزرگا و بابابزرگا معتقدن كه ما همين دوروبرا بايد زندگي كنيم و نبايد از اين محدوده خارج بشيم و مدام تكرار ميكنن اگه بريم جاي ديگه اذيت ميشيم البته يواشكي بگم كه اونا يكم هم به كلاس كارشون فكر ميكنن خلاصه منو بابايي تقريبا سه هفته اي از اين بنگاه به اون بنگاه رفتن كارمون شده بود حتي دو تا خونه هم تا سر قولنامه نوشتن رفتيم  و در نهايت چون قسمتمون نبود كنسل شد و ما دو بار تا مرحله حاد افسردگي پيش رفتيم. آخرين موردي كه پسنديديم و تصميم گرفتيم تو خونوادن بابايي علنيش كنيم يه خونه شيك تو منطقه22 بود كه با واك...
16 مهر 1391

پسرخاله نو مبارك

اول از همه پسر گلم شرمندتم كه انقدر دير به دير مطلب ميزارم ماماني من و بابايي يه چند وقته فكرايي به سرمون زده بود  كل فكر و ذهن و وقتمونو گذاشته بوديم براي رسيدن به اون كار.برا همين من زياد وقت نميكردم بيام اينجا عزيزم شما يكشنبه نميدونم چند شهريور (واقعا خاله نمونه اي هستم ههههههههههه)صاحب يك پسرخاله جديد شدي به اسم آقا نيما انشاءالله كه جفتتون صحيح و سالم باشين و پشت و پناه هم در آينده ...
15 مهر 1391
1